» :: رمان جنایی - دژ دیجیتالی - اثر دن براون
ﭘﻼزا اﺳﭙﺎﻧﻴﺎ–دیاﺳﭙﺎﻧﻴﺎ– ﺳﻮﻳﻞ
ﺻﺒﺢ11:00
ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد ﻛﻪ باب ﻫﻨﮕﺎم ﻣﺮگ، ﻫﻤﻪ اﻣﻮر واﺿﺢ و آﺷﻜﺎر ﻣﻲ ﺷﻮد، اﻧـﺴﻲ ﺗﺎﻧﻜـﺎدو اﻛﻨـﻮن ﻣﻲداﻧﺴﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ دارد . ﻫﻤﭽﻨﺎﻧﻜﻪ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪاش ﭼﻨﮓ زد و ﺑـﺎ درد ﺑـﻪ زﻣﻴـﻦ اﻓﺘـﺎد، ﻫـﺮاس ﻧﺎﺷﻲ از اﺷﺘﺒﺎﻫﺶ را درﻳﺎﻓﺖ. ﻣﺮدم ﭘﻴﺪاﻳﺸﺎن ﺷﺪ و ﺑﺎﻻی ﺳﺮش ﺟﻤـﻊ ﺷـﺪﻧﺪ و ﺳـﻌﻲ ﻣـﻲﻛﺮدﻧـﺪ ﺑـﻪ او ﻛﻤـﻚ ﻛﻨﻨـﺪ.وﻟـﻲ ﺗﺎﻧﻜﺎدو ﻛﻤﻚ ﻧﻤﻲ ﺧﻮاﺳﺖ ...ﺑﻮد دﻳﮕﺮ ﺑﺮای اﻳﻦ ﻛﺎر دﻳﺮ ﺷﺪه . ﺑﺎ ﺑﺪﻧﻲ ﻟﺮزان، دﺳﺖ ﭼﭙﺶ را ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮد و اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ را ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﻴﺮون ﮔﺮﻓﺖ. ﭼﻬـﺮه ﻫـﺎی اﻃـﺮاﻓﺶ ﺑـﻪ او ﺧـﻴﺮه ﺷـﺪﻧﺪ، وﻟـﻲ ﻣـﻲﺗﻮاﻧـﺴﺖ ﺑﮕﻮﻳـﺪ ﻛـﻪ از ﻣﻨﻈـﻮرش ﺳـﺮ در ﻧﻴﺎوردﻧﺪ .باب اﻧﮕﺸﺘﺶ، اﻧﮕﺸﺘﺮی ﻃﻼی ﺣﻜﺎﻛﻲ ﺷﺪه ای ﺑﻮد . ﺑﺮای ﻟﺤﻈـﻪ ای ﻋﻼﻣـﺖﻫـﺎی روی 2 اﻧﮕﺸﺘﺮ زﻳﺮ ﺧﻮرﺷﻴﺪ اﻧﺪﻟﺲ ﻛﻮرﺳﻮﻳﻲ زد . اﻧﺴﻲ ﺗﺎﻧﻜﺎدو داﻧﺴﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻮری اﺳـﺖ ﻛـﻪ او ﻣﻲ ﺑﻴﻨﺪ.
یک افسانه جنایی بسیار زیبا و مهیج از دن براون خالق راز داوینچی.... پیشنهاد میکنم این کتاب رو به هیچ وجه از دست ندید...