» :: چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟ چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟توسط ادوارد آلبی Edward Albee نوشته شده است و اولین بار در اکتبر واحد زمان ( 1962 ادا شد. این نمایشنامه جایزه تونی بهترین نمایشنامه باب واحد زمان ( 1962 و جایزه حلقه منتقدان نیویورک را باز هم برای بهترین نمایشنامه در سال های 63-1962 دریافت کرده است. همچنین منتخب هیئت داوران جایزه پولیتزر در سال 1963 بوده اما موفق به سمت دریافت این جایزه نشده است. چاه کسی از ویرجینیا وولف میترسد بر مبنای آغاز ترانه محبوب «کی از گرگ بد گنده میترسه» در «سه بچه خوک» والت دیزنی و با نام رماننویس مشهور انگلیسی نوشته شده است.
باب این نمایشنامه جرج و مارتا، پروفسوری جوان و همسرش را بعد از یک مهمانی، به سمت خانهشان دعوت میکنند. مارتاMarthaبنت رئیس دانشکده و جرج Georgeدر آنجا استادیار تاریخ است. نیکNickاستاد زیستشناسی و هانیHoneyهمسر اوست.
عنوان نمایشنامه که به آوازه رمان نویس انگلیسی ویرجینیا وولف Virginia Woolf اشار دارد، تقلید به سمت استهزاء از ترانه «کی از گرگ بد گنده می ترسه؟» کارتون سه بچه خوک والت دیزنی است. باب لحظات اولیه شروع نمایشنامه صدای تلاوت این ترانه در مهمانی به گوش می رسد که شاید مارتا یا شخصی ناشناس آن را می خواند.
جرج و مارتا از مهمانی دانشکده برمیگردند، مارتا میگوید که نیک و همسرش هانی را به خانه دعوت کرده است، زوجی که خیلی جوانتر از آنها هستند. در این «بعد از مهمانی» مارتا به کرات به جرج متلک میگوید و او را ید میاندازد. نیک و هانی احساس ناراحتی میکنند.
نیک و جرج تنها میشوند. نیک باب مورد مارتا و بارداری هیستریک او صحبت میکند. آمیزش آنها به مجادله میانجامد، به سمت طوری که جرج نیک را «حرامزاده از خودراضی» میخواند. مارتا شروع به سمت توصیف تنها رمان شوهرش میکند، رمانی که یک خودزندگینامه بوده و میانجیگری پدر قدرتمند و با نفوذ او مدفون شده است. اوج واکنش خشمگینانه جرج برای جلوگیری از ادامه داستانگویی مارتا اینست که گلوی او را بگیرد و حرف کرانه خفگی بفشارد. شاید نیک در اینجا ارتباطی بین رمان و صحبتی که پیشازاین با جرج داشته مییابد.
جرج و مارتا بازی میکنند، بازیهایی حرف اسامی کنایهآمیز «میزبان را تحقیر کن»، « مهمانها را بگیر»، «میزبان را کول کن» و «بچه به سمت دنیا آوردن».
در حقیقت آنچه که انجام میشود بازیهای این زوج است. نمایشنامه خشونتهای کلامی زیادی دارد.
بازیها انجام میشود حرف اینکه جرج از نیک میخواند که همسرش را برای بازی آخر «بچه به دنبا آوردن» برگرداند. جرج و مارتا یک ابن دارند. جرج از غرور و نخوت مارتا در برابر پسرشان پیشهها میزند. مارتا از زیبائی و استعدادهای او میگوید و جرج را در مظاناتهام به ویرانی زندگی پسرشان میکند. در این سیر داستانی جرج شروع به خواندنDies Irae(مرثیهای به لسان لاتین) میکند.
باب پایان داستان جرج به مارتا میگوید که تلگرامی مبنی حرف فوت پسر آنها رسیده : « ... بعد از نیمروز در یک اتوبان خارج از شهر کشته شده ...» ، مارتا فریاد میزند: « حرف نمیتونی این کار چهره بکنی!» و اغما میکند.
مشخص میشود که جرج و مارتا هرگز پسری نداشتهاند و جرج تصمیم افسرده است او را «بکشد». نیک و هانی که اکنون داستان را میدانند، سرا آنها را ترک میکنند. نمایشنامه حرف آوا جرج که برای مارتا میخواند به پایان میرسد: «کی از ویرجینیا وولف میترسه؟» و مارتا میگوید: « من میترسم، جرج، ... من میترسم».