» :: سرزمین افسانه ها

بسیاری از محققان فرهنگهای عامیانه باورمندند فولکلوری که گردآوری میشود،
میبایستی به همان شکل خام، یعنی بیکمترین برخه و الا اضافاتی ضبط و ارایه
شود. اگر چه رعایت این نکته از لحاظ صیانت امانت، درست و به جاست لیک هنگامی
که بحثِ جمعآوری قصهها، متلها و افسانهها و موضوعهایی از این دست به
میان میآید ضروری است بپذیریم این روایتها سینه به سینه گشتهاند و باب
یادها چرخیدهاند. چون اغلب دراز بودهاند با نقل مکان از حافظهای به
حافظهی دیگر احتمالاً تکههایی از آنها فراموش شده و یا وصلههایی نارنگ
به پیکرشان زدهاند. به اختصاصی راویان که بیشتر پدربزرگها و مادربزرگها
بودهاند، بنا به سمت شرایط زمانی و مکانی از سواد، خصوصاً از دانش قصهگویی به
شیوهی علمی بهره نداشته و به همین علت در بعضی روایتها از چفت و بستِ
محکم ماجراها؛ انگیزههای اتفاق و ادله رخدادِ آنها غافل ماندهاند.
البته چون مخاطبان تماماً کودک بودهاند، برایاینکه و چرایی نیز انجام نمیشده
است؛ لیک امروزه از خیر وسعت و عظمت فنآوریها در زمینههای گوناگون،
افکار مردم، حتا کودکان بهقدری با علت و چگونگی رویدادها و پدیدهها
آمیخته است که اگر میراثِ حلیت گذشتهگان را حرف همان شکل درهم ریختهی به
مرور زمان، ارایه کنیم، علاوه برآن که باب انتقال فرهنگ پاکنژاد ایرانی به
نسلهای آتی دلشکسته خواهیم ماند، به خوشباوری سادهلوحانهای نیز متهم
خواهیم شد.
بنابراین، د رمجموعهی حاضر، نگارنده کوشیده است ضعفهای حاضر در برخی از
متنها که خوشبختانه اقل بودهاند را رفع کند و چنانچه نیاز و یا جایی
از بهر گسترش داشته است، این مهم را انجام دهد. بهعنوان مثال: در حکایت
(دستفروش و باربر) حکیم بودن و اسم تحصیل هرچه بیشتر علم بودن انگیزهی
در تماشا گرفته شدهای است که موجب میشود تا شخصی برای یافتن پاسخی مناسب،
سختی سفرهای تکثر را بردبار شود. همچنین در همین حکایت فقط به ظاهر افراد
اکتفا نشده، از لحاظ روحانی ـ روانی و از نظر اقتصادی ایضاً به آنان توجه شده
است. باب آخر، ماجرای حمال، احتیاج بیان چهرهای دیگر از جامعهای درگیر بوده
که خلق و به سمت انتهای آن افزوده شده است.