آفرینشگری توان تولید اثری نو و سودبخش است (استرنبرگ و لیوبارت، 1999). نخستین خدمات عمده به سمت مطالعه در مورد خلاقیت، در مکتب روان تحلیلی، روانشناسی کلنگر (گشتالت) و روانسنجی صورت گرفت. فروید (1908) ابهت فرایند اولیه استدلال نامنطقی در خلافیت را خاطرنشان ساخت و برونداد خلاق را به عنوان شیوه موردپسند جامعه برای ابراز سایقهای پرخاشگری و جنسی ناهشیار و غیرقابل قبول برای قدرت یا عشق میدانست. روانشناسان کلنگر، به ویژه ورتایمر (1945) بر فرایندهای دخیل در یادگیری بینشی مانند تبدیل، وارونگی شکل - زمینه، وابستگی تأکید میکردند.
گیلفورد خلاقیت را توانایی فکری دانسته است و تفکر خلاق را که منجر به خلاقیت میشود یکی از انواع استدلال (تفکر واگرا) میداند، وی معتقد است باب این نوع تفکر، اطلاعات به صورتی که ارتباطی به مطالب گذشته داشته باشند، شناخته شده و محصولی جدید ایجاد میکنند (Guilford, 1950).
حرف بررسی تعاریف خلاقیت بررسی میگردد در اغلب تعاریف، خلاقیت به عنوان نوعی توانایی که منجر به ایجاد و خلق چیزی جدید میگردد، قلمداد شده است. ازاینرو میتوان آغاز نمود: خلاقیت عبارت از توانایی بالقوه در به وجود آوردن و ایجاد چیزهای تازه و نو در وجود انسانهاست.
این استطاعت تنها در اختصاص عده ای خاص نیست، بلکه در همه انسانها موجود است ولی میزان و امکان بروز و رشد آن در افراد مختلف متفاوت است. باتوجه به مطلبها مذکور، میتوان گفت آفرینشگری ویژگی است قابل پرورش که با استفاده از شیوههای مختلف میتوان آن را پرورش داد و عبارت است از ترکیب، تجمع و تلفیق عناصر موجود در صور نوین. همچنین آفرینشگری به سمت منزله ظرفیت دیدن روابط غیرمعمول و فاصله گرفتن از الگوهای سنتی تفکر، قلمداد شده است و عمل خلاقه؛ ارائه راه حل مناسب برای مسائل و مشکلات است.