"مسخ" عزب رمان و مشهورترین اثر فرانتس کافکا است که در پائیز 1912 اثر شده و در اکتبر 1915 به چاپ رسیده است. ولادیمیر ناباکوف باب مورد این داستان فرموده است: «اگر کسی 'مسخ' کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشرهشناسانه بداند به او تبریک میگویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.»
آوا کافکا روشن و ظریف و رسمی در تضادی حیرت انگیز با موضوع کابوس وار داستان دارد؛ او در "مسخ" تنهایی بشر و سرگشتگی و گسیختگیش را از جامعه پرآشوب نشان میدهد.
مسخ تارک گذشت انسانی است که حرف وقتی می توانست فردی مثمر ثمر برای خانواده خود باشد و در رفع نیازهای آنان تلاش کند، برای آنان عزیز و دوست داشتنی است. اما همین که به دلایلی دستخوش از کار افتادگی می گردد و دیگر قادر صفت مایحتاج خانواده نیست، نه تنها عزت و احترام خود را از دست میدهد بلکه به مرور موجودی بیمصرف و مورد تنفر خانواده تبدیل می شود. این خانواده سمبل جامعهای است که انتساب به افراد ضعیف و ناتوان بی رحم است و آنها را زیانآور و مخل برای خود می بینند و از انسانهایی فرصت انجام کوچکترین کارها را دریغ میکند که شاید بتوانند منشا کارهای بزرگ در آینده شوند.
افسانه زیبا و جاذب « بسمل » اثر نویسنده معروق ایتالیایی کورتزیو مالاپارته است. نویسنده دز مورد این کتاب این طور بیان می کند که باب سال ۱۹۴۱دز آغاز تذکره آلمان روسیه ذر دهکده پچیانکا واقع در اکراین در خانه دهقانی به نام سوشنا شروع کردم و ….
«قربانی کتابی است که به سمت طرزی وحشتناک کوبنده و بانشاط است. شادی بیرحمانه تذکره عجیب ترین تجربه ای است که من از منظره اروپا طی این قید سال جنگ گرفته ام. از میان عوامل مهمی که باب این کتاب مطرح اند جنگ در حقیقت نقش دوم ر ا بازی می کند. (…) قهرمان اصلی کتاب، «کاپوت» الا «قربانی» است، و آن جانوری است شاد و بیرحم و خونخوار. هیچ واژه ای بهتر از این اصطلاح خشن و شقه اسرارآمیز آلمانی یعنی «کاپوت» که در لغت به معنی خرد شده و له و په و تکه تکه و نابود شده است نمی توانست حال فعلی ما، یعنی اروپای بعد از جنگ را توصیف کند. «کاپوت یعنی تلی از اسم ریزها و شکسته های یک شیئی درست…» و صفت آنی بیفزائیم که مترجم ظاهراً نام قربانی را از آن رو برای ترجمه فارسی تعیین کرده است که نام فرنگی اش برای فارسی زبانها رسا نیست. کاری است پسندیده. اگر باب کتاب «ترس جان» حرف توصیف ایتالیای لهیده و درهم شکسته پس از جنگ روبرو بودیم، در «قربانی» با اروپای کوفته و متلاشی شده سر و کار داریم. آشولاش شده از چه؟ از جنگ؟ نه، از فاشیسم. و آیا فاشیسم مسئله ای است مربوط به گذشته؟…
باده ماند این استفهام که چگونه نویسنده ای که خود ابتدا فاشیسم را پذیرفته بوده می تواند تصویر تمام نمائی از آن به دست دهد؟ با خواندن این کتاب متوجه باده شویم که نویسنده نیز چون میلیونها اروپائی، فریب تبلیغات فاشیسم را باده خورد ولی برعکس آن همه زود به حقیقت پی می برد: حقیقت فاشیسم…